اختلالات وسواس

You are currently viewing اختلالات وسواس

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

اختلالات وسواس

در تعریف کلی ، هر نوع افکار ، تمایل ، تصویر ذهنی مداوم و مزاحم که به شکل ناخواسته تجربه شود، چه باعث شود که شخص رفتار جبرانی هم انجام دهد یا نه ، وسواس (OCD) به حساب می‌آید. جوهره اصلی وسواس وجود اجبار در انجام کاری یا فکر کردن به چیزی است. آنچه اختلالات وسواس نامیده می‌شود ، اشاره به شدت آن و اثر جدی منفی که در روال عادی زندگی شخص می‌گذارد ، دارد و هر وسواس خفیفی اختلال به حساب نمی‌آید.

طبقه‌بندی اختلالات وسواس در DSM-5 تفاوت کلی و اساسی با نسخه قبلی ، DSM-IV کرده است. در نسخه قبلی ، وسواس به عنوان یک زیر طبقه از اختلالات اضطرابی قرار داشت و بیشتر زیر گروه‌های وسواسی در طبقه‌های دیگری از اختلالات قرار داشتند.

در DSM-5 ، گروه وسواس ، شامل پنج اختلال اصلی است که عبارتند از : اختلال وسواس-جبری ، اختلال بدریخت انگاری بدن ، اختلال ذخیره سازی ، وسواس کندن مو یا «تریکوتیلومانی» و اختلال خراشیدن پوست.

فهرست اصلی مقاله:

اختلال وسواس-جبری

اختلال بدریخت انگاری بدن

اختلال ذخیره سازی

اختلال وسواس کندن مو یا تریکوتیلومانی

اختلال خراشیدن پوست

درمان های مختلف برای انواع وسواس

اختلال وسواس-جبری

درادامه می خوانید:

تفاوت وسواس‌های فکری و عملی/تفاوت وسواس فکری با نشخوار فکری و افکار نگرانی/ملاک‌های تشخیصی اختلال وسواسی – جبری/تفاوت اختلال وسواس جبری (OCD) با اختلال شخصیت وسواسی جبری (OCPD)

شناخته شده‌ترین و رایج‌ترین شکل وسواس ، اختلال وسواس-جبری است. این اصطلاح دو حالت روانی مختلف را شامل می‌شود که وسواس رفتاری یا عملی و وسواس فکری نامیده می‌شوند. هر چند از نظر تشخیصی ، دو تشخیص جداگانه به حساب نمی‌آیند ولی از نظر درمانی ، روش‌های درمانی متفاوتی می‌طلبند. شایع‌ترین شکل‌های وسواس رفتاری در فرهنگ ما ، وسواس‌های مربوط به شست و شو در موقعیت حمام یا استفاده از توالت و شستن دست و بعد از آن ، استفاده از سرویس‌های بهداشتی عمومی ، وسایل نقلیه عمومی ، یا ترس از انتقال بیماری از دیگران یا به دیگران (مخصوصاً بعد از پاندمی کرونا) یا وسواس های مذهبی مثل شک زیاد در نماز یا وضو گرفتن یا ترس از نجس شدن و مشابه این‌ها ، همچنین حساسیت زیاد روی نظم و ترتیب و امور مربوط به خانه مثل مرتب کردن کمدها ، چیدمان اثاثیه ، جارو زدن و تمیزکاری و مشابه این‌ها می‌باشند. تنوع و شکل رفتاری وسواس در اشخاص مختلف و به ویژه فرهنگ‌های مختلف می‌تواند بسیار متنوع باشد هیچ دو نفری دقیقاً رفتارهای وسواسی یکسانی ندارند. در ادامه تفاوت وسواس‌های فکری و رفتاری شرح داده می‌شود.

تفاوت وسواس‌های فکری و عملی

وسواس ، چرخه‌ای است که از افکار وسواسی شروع می‌شود. به این معنی که شخص افکار ناخواسته و منفی در مورد موضوع خاصی تجربه می‌کند. (منظور از افکار گفتگوهای درونی ما با خودمان یا تصاویر ذهنی هستند ، در واقع اجزای سازنده افکار ، کلام و تصویر هستند.) بر اساس قواعد روانشناختی ، وجود هرگونه فکری در ذهن ، موجب تولید احساسی متناسب با همان فکر خاص می‌شود. به عنوان مثال شخصی که مدام تصاویر آزاردهنده‌ای از آسیب زدن به دیگران را تجربه می‌کند ، احساس ترس ناشی از وجود این تصاویر را هم بلافاصله تجربه می‌کند که مرحله دوم در وسواس به حساب می‌آید. در مرحله سوم شخص برای رها شدن از این افکار و احساس ناخوشایند دست به رفتارهای خاصی می‌زند. این رفتارها ممکن است سعی در سرکوب کردن فکر وسواسی ، پرت کردن حواس به چیز دیگری و مشابه این‌ها باشد و یا اینکه شکل رفتاری و عینی داشته باشند ، مثل انجام دادن کاری تکراری با آیین و روش خاص. نکته مهم این است که سرکوب فکر یا فرار و حواس پرتی هرچند در درمان‌های جدیدتر ، خودشان هم نوعی رفتار به حساب می‌آیند ، ولی در اینجا منظور از رفتار مشخص کاری است که شکل واقعی و عینی داشته باشد نه صرفاً یک انتخاب درونی و ذهنی.

وسواس‌هایی که چرخه را کامل طی می‌کنند و در مرحله سوم ، شخص رفتاری عینی و آیینی انجام می‌دهد، وسواس‌های رفتاری نامیده می‌شوند و وسواس‌هایی که در مرحله تجربه افکار و احساس ناخوشایند باقی می‌مانند و شخص رفتار عینی و بیرونی انجام نمی‌دهد ، وسواس فکری به حساب می‌آیند.

رفتارهای وسواسی ، پاسخی کاملاً غیر معقول و نامتناسب با افکار و احساس ناخوشایند تجربه شده می‌باشند که شخص ممکن است از غیر معقول بودن آنها آگاه باشد یا نباشد. به زبان ساده‌تر ، بعضی افراد وسواسی ، می‌دانند که رفتار وسواسی‌شان غیر عقلانی و غیر لازم است ولی بعضی هم فکر می‌کنند که رفتارشان زیاده روی یا غیر معقول نیست و آنچه انجام می‌دهند ، لازم و ضروری است.

تفاوت وسواس فکری با نشخوار فکری و افکار نگرانی

بیشتر مردم به افکار مزاحم خود ، وسواس فکری می‌گویند. حتی اغلب در محیط‌های تخصصی و درمانی هم ، این تشخیص و نامگذاری را با ظرافت و دقت لازم تفکیک نمی‌کنند. قبل از بیان این تفاوت ، لازم است با مفهوم «افکار خودآیند» آشنا شویم.

ذهن انسان «خودآگاه» است. یعنی ما از وجود خودمان ، افکار و احساساتمان آگاهیم و در مورد افکار و احساساتمان دوباره فکر و قضاوت می‌کنیم. خودآگاهی قابلیت بسیار سودمندی است ولی در کنار خود ، وجود پدیده‌ای به نام افکار خودآیند را هم به ما تحمیل می‌کند. ذهن انسان هرگز خاموش نمی‌شود و بخشی از ذهن همیشه در حال فکر کردن به چیزی است. در حالی که خودمان در زمان حال هستیم ، ذهن ما ممکن است در گذشته یا آینده باشد. وجود افکار خودآیند ، پدیده ذاتاً منفی نیست ، مشکل افکار خودآیند منفی است که به آن افکار مزاحم می‌گوییم. افکار مزاحم ، افکار خودآیند منفی هستند که تمرکز بر موضوعات آزاردهنده دارند.

موضوع این افکار می‌تواند ای کاش و افسوس و آه و حسرت باشد بابت گذشته و یا سرزنش خود و دیگران به دلیل تصمیمات اشتباه در گذشته. به پرداختن به این شکل از افکار مزاحم ، نشخوار فکری می‌گوییم. کسانی که دچار افسردگی هستند ، چنین افکاری را تجربه می‌کنند. نشخوار فکری می‌تواند هم علت افسردگی باشد و هم معلول آن. امروزه به تجربه آموخته‌ایم که نشخوار فکری بیشتر علت افسردگی است تا اینکه به خاطر افسردگی به وجود آمده باشد.

اما گاهی هم جهت‌گیری این افکار ، به سمت آینده است و ذهن شخص مدام با پرسش‌هایی که با نکند … و اگر… شروع می‌شوند ، درگیر است. مثل مادری که فرزندش به سفری رفته و او افکار مزاحمی با موضوع اتفاق ناخوشایند و تصادف و… را تجربه می‌کند و در ذهن می‌پروراند. پرداختن به افکار منفی حول آینده را اصطلاحا «نگرانی» می‌نامیم. افراد دچار اختلالات اضطرابی ، مخصوصاً اضطراب فراگیر ، حجم زیادی از این افکار را تجربه می‌کنند. افکار نگرانی می‌توانند به دلیل وجود اضطراب تجربه شوند و معلول اضطراب باشند و یا این که خودشان باعث تولید اضطراب شوند و علت اضطراب باشند. امروزه اعتقاد بر این است که بیشتر علت و تولید کننده اضطراب هستند تا معلول و نتیجه آن.

نشخوار فکری و افکار نگرانی نتیجه خطای ذهن در تشخیص درست مسئله در زمان حال است ، به طوری که انرژی روانی به سمت گذشته و آینده منحرف و اتلاف می‌شود. اما وسواس فکری تجربه و اشتغال ناخواسته ذهن به افکار (کلام یا تصاویر) ی است که به وضوح بی‌منطق و بدون مرجع هستند. شخص افکاری در مورد موقعیت‌ها یا احتمالات را تجربه می‌کند که هیچ نسبتی با واقعیت ندارند. در تجربه کارم با مراجعین مبتلا به وسواس‌های فکری ، زیاد شنیده‌ام که تصاویری در مورد آسیب زدن به خود یا افراد خانواده را تجربه می‌کنند ، یا تصاویری در مورد رابطه جنسی با محارم خود. یا تجربه تکرار الفاظ زشت و رکیک حین نماز و مشابه این‌ها. تمامی این افراد هرگز رفتاری حتی به نسبت یک هزارم شبیه افکاری که تجربه می‌کنند نداشته‌اند و هرگز کمترین تمایل آشکار یا پنهانی به انجام  کارهایی که در موردشان دچار وسواس فکری شده‌اند ، ندارند.

این سه شکل افکار مزاحم ، هر کدام روش درمانی خود را می‌طلبند.

ملاک‌های تشخیصی اختلال وسواسی – جبری

برای تایید وجود وسواس(OCD) دو شرط زیر باید برقرار باشند :

شرط اول : حداقل موارد ۱ و ۲ که دلیل بر وجود وسواس فکری هستند یا موارد ۳ و ۴ که دلیل بر وجود وسواس‌های عملی هستند در شخص وجود داشته باشند.

۱) افکار ، تمایلات شدید ، یا تصاویر ذهنی مکرر و مداومی که در دوره‌ای از اختلال ، به شکل مزاحم و ناخواسته تجزیه شده و در اکثر افراد موجب اضطراب یا ناراحتی چشمگیر شود.

۲) فرد تلاش می‌کند این افکار ، تمایلات شدید یا تصاویر ذهنی را نادیده بگیرد یا سرکوب کند یا با پرداختن به افکار یا فعالیت‌های دیگر (مثل انجام یک عمل وسواسی) خنثی سازد.

۳) رفتارهای تکراری ، نظیر شستن دست ، رعایت نظم و ترتیب ، وارسی یا چک کردن ، یا فعالیت‌های ذهنی (مثل دعا کردن ، شمردن ، تکرار آهسته کلمات در سکوت) که فرد احساس می‌کند مجبور به اجرای آنها در جهت پاسخ به یک وسواس فکری و یا بر طبق قوانینی است که باید دقیقاً انجام شود.

۴) این رفتارها یا فعالیت‌های ذهنی با هدف پیشگیری یا کاهش اضطراب یا ناراحتی و یا جلوگیری از بعضی رویدادها و وضعیت‌های هراس‌آور صورت می‌پذیرند. با این وجود ، رفتارها و فعالیت‌های ذهنی مذکور ، رابطه واقع گرایانه ای با آنچه که قرار بود خنثی سازند یا جلوگیری کنند ، ندارند یا آشکارا افراطی هستند.

شرط دوم : وسواس‌های فکری یا عملی ، وقت گیر بوده (بیش از یک ساعت در روز) یا سبب ایجاد ناراحتی بالینی قابل ملاحظه یا افت در کارکرد شغلی ، اجتماعی یا سایر جنبه‌های مهم کار کردی در فرد شوند.

تفاوت اختلال وسواس جبری (OCD) با اختلال شخصیت وسواسی جبری (OCPD)

به دلیل تشابه اسمی و رابطه همبستگی بین این دو اختلال ، نیاز است که تفاوت آنها شرح داده شود. تفاوت این دو اختلال ، بنیادی و ماهیتی است. وسواس (OCD) یک اختلال بالینی است در حالی که اختلال شخصیت وسواسی جبری (OCPD) یک اختلال شخصیتی محسوب می‌شود.

OCPD اشاره به الگوی رفتاری ثابت و ماندگاری دارد که شخص بیش از اندازه و به شکل افراطی به قوانین و مقررات و نظم و تربیت پایبند است. این الگوی نابهنجار اغلب به خاطر تربیت مقررات گرا و سختگیرانه در کودکی ایجاد می‌شود. جالب اینکه وسواس (OCD) گاهی دقیقاً در نقطه مقابل و به خاطر ترتیب بسیار سهلگیر و رها اتفاق می‌افتد که باعث می‌شود ایگو (ego) یا من درون (بخشی از ساختار روانی که وظیفه مدیریت تضادها و امیال و تکانه‌ها را بر عهده دارد) فرصت رشد و قدرتمند شدن پیدا نکند که خود این امر بستر بسیار‌ مناسبی برای پیدایش اختلالات روانی به ویژه وسواس است.

کسانی که الگوی رفتاری OCPD دارند ، ممکن است دچار وسواس‌های رفتاری (OCD) باشند یا نباشند. اساساً به کار بردن اسم اختلال شخصیت وسواسی جبری برای این گروه افراد به معنی وجود وسواس‌های رفتاری در این گروه نیست ، ولی خصلت‌های روانی مثل وظیفه شناسی ، وجدان گرایی یا نظم طلبی افراطی ، بستر مناسبی برای بروز وسواس‌های فکری و رفتاری خصوصاً با محوریت نظم ، چیدمان ، تقارن و مشابه این‌ها است. (جهت مطالعه درباره اختلال شخصیت وسواسی جبری به قسمت اختلالات شخصی مراجعه کنید و برای آگاهی از تفاوت اختلالات بالینی و شخصیتی به مقاله اختلال روانی چیست ؟ رجوع کنید)

درمان وسواس رفتاری چیست؟

درمان وسواس فکری چگونه است ؟

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

اختلال بدریخت انگاری بدن

وسواس می‌تواند در جنبه‌ها و سوژه‌های مختلفی خود را نشان دهد. بسته به زمینه‌های ژنتیکی ، خانوادگی و فرهنگی ، اشکال مختلفی از وسواس بروز می‌کنند. حساس شدن روی ظاهر و شکل بدن و صورت و در کل زیبایی و جذابیت ، وسواسی است که اختلال بدریخت انگاری بدن نامیده می‌شود. احتمال بروز این اختلال در فرهنگ‌ها و جوامعی که تاکید بیشتری بر اهمیت ظاهر و جذابیت دارند ، بیشتر است. کسانی که عمل‌های زیبایی زیادی انجام می‌دهند ، به احتمال زیاد از این نوع اختلال رنج می‌برند. اما حساس شدن شخص روی مشخصاً وزن خود می‌تواند نوعی اختلال تغذیه‌ای باشد نه اختلال بدریخت انگاری بدن.

در گروه اختلالات تغذیه‌ای ، اختلالی به نام بی اشتهایی عصبی وجود دارد که ذهن شخص روی وزن حساس می‌شود و در نهایت با رفتار جبرانی کم خوری افراطی ، وزن را تا حد خطرناکی پایین نگه می‌دارد. هرچند بین این دو اختلال رابطه وجود دارد ، ولی بی‌اشتهایی عصبی جز گروه وسواس دسته بندی نمی‌شود و اختلال بدریخت انگاری محدود به حساسیت روی سایر جنبه‌های زیبایی است و باعث ایجاد مشکل در روند تغذیه شخص نمی‌شود.

در مردان هم علاوه بر شکل‌های رایج و مشترک با زنان ، می‌تواند به شکل حساسیت زیاد و افراطی در مورد وجود نقص و ضعف در ساختار بدن و عضلات بروز کند و ممکن است رفتار جبرانی ورزش افراطی و استفاده از استروئیدها و داروهای تحریک کننده رشد عضلات باشد. (جهت مطالعه بیشتر در مورد بی‌اشتهایی عصبی ، به سرفصل اصلی اختلالات بالینی رایج ، قسمت اختلالات تغذیه و خوردن مراجعه کنید)

ملاک‌های تشخیصی اختلال بدریخت انگاری بدن

دو شرط برای تایید وجود این اختلال لازم است:

– شرط اول: مشغولیت ذهنی با احساس یک یا چند نقص یا عیب در ظاهر جسمی ، که قابل مشاهده نیستند یا از نظر دیگران بی‌اهمیتند.

– شرط دوم: در مرحله‌ای از سیر این اختلال ، فرد رفتارهای تکراری (مثل وارسی خود در آینه ، آرایش مفرط ، خراشیدن پوست ، اطمینان جویی از دیگران) یا فعالیت‌های ذهنی (مثل مقایسه ظاهر خود با دیگران) در واکنش به دلواپسی‌های مربوط به خود را انجام می‌دهد.

درمان اختلال بدریخت انگاری بدن چیست ؟

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

اختلال ذخیره سازی

معنای اختلال ذخیره سازی این است که شخص ، اشیا یا اموالی را نگه می‌دارد و ذخیره می‌کند که تاریخ و مورد مصرف آنها تمام شده و باید به عنوان زباله دور ریخته شوند ، اما ترس از اینکه نکند به آنها نیاز پیدا کنم ، اجازه نمی‌دهد دور ریخته شوند.

از نظر علت شناسی ، ذخیره سازی رفتار پیچیده و بیمارگونی است که به احتمال قوی‌تر اثر محیط ، تجربه‌های شخصی در طی زندگی و مخصوصاً نوع تربیت در دوران کودکی است ، تا اینکه اثر ژنتیک باشد. این در حالی است که اختلال وسواس جبری به نسبت رابطه بیشتری با ژنتیک دارد. رفتار ذخیره سازی در شکل خفیف‌تری در بعضی وجود دارد ، به نحوی که بخشی از محل زندگیشان (مثل انباری یا پارکینگ) را به نگهداری اشیایی که نه نیازی به آنها وجود دارد ، نه ارزش مالی دارند یا ممکن باشد که پیدا کنند و نه رابطه عاطفی با آنها دارند ، اختصاص می‌دهند. ولی همیشه منظور از اختلال ، شدت و افراط در رفتار خاصی است. در این مورد هم ، اختلال ذخیره‌سازی اشاره به افرادی دارد که حجم بسیار زیادی از لوازم و اشیا را نگهداری می‌کنند به نحوی که محل سکونتشان پر از اشیا به درد نخور و بی‌مصرف است. به همین دلیل محیط زندگی آنها وضعیت بهداشتی بسیار پایینی هم پیدا می‌کند.

ملاک‌های تشخیصی اختلال ذخیره سازی

سه شرط زیر برای تایید وجود اختلال ذخیره سازی لازم است :

۱) وجود مشکلاتی مداوم در دور ریختن یا جدا شدن از اموال خود ، صرف نظر از ارزش واقعی آنها.

۲) این مشکلات ناشی از احساس نیاز به نگهداری اقلام مزبور و احساس ناراحتی از دور ریختن آنهاست. (کلمه احساس نیاز ، به معنای غیر واقعی بودن نیاز است)

۳) وجود مشکلاتی بر سر راه دور ریختن اموال ، منجر به گردآوری لوازمی می‌شود که سبب تراکم و شلوغی در محل زندگی شده و لطمه چشمگیری به استفاده پیش بینی شده از آن وارد می‌آورد. در صورتی که محل زندگی شلوغ نشود ، علت بروز این مشکلات ، فقط مداخلات سایرین ( مثل افراد خانواده ، نظافت چی ها ، مراجع قدرت) است.

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

اختلال وسواس کندن مو یا تریکوتیلومانی

در نسخه قبلی طبقه‌بندی اختلالات روانی ، DSM-IV ، اختلال کندن مو در گروه اختلالات مربوط به کنترل تکانه قرار داشت. ولی با بررسی‌های بیشتر و با در نظر گرفتن نتایج تحقیقات جدیدتر ، وجود رابطه فیزیولوژیک بین وسواس و رفتار کندن مو باعث شد این رفتار ، یک رفتار وسواسی به حساب بیاید.

این اختلال به افرادی اشاره دارد که مکرر موی قسمتی از بدن خود ، مخصوصاً موی سر یا ابروها یا مژه‌ها یا صورت خود را می‌کنند ، به نحوی که جای خالی آن قابل مشاهده است ، هرچند اغلب به روشی جای آن را مخفی می‌کنند. مثل استفاده خانم‌ها از مداد آرایشی برای رنگ کردن جای خالی موهای ابرو.

ملاک‌های تشخیصی وسواس کندن مو یا تریکوتیلومانی

این اختلال به سادگی قابل تشخیص است و افراد غیرمتخصص هم متوجه وجود آن می‌شوند ، به همین دلیل دو شرط زیر برای تشخیص کافی است :

۱) کندن مکرر موی خود که سبب از دست دادن موها می‌شود.

۲) اقدام‌های مکرر برای کاهش یا توقف کندن مو.

درمان وسواس کندن مو و اختلال خراشیدن پوست ، چیست ؟

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

اختلال خراشیدن پوست

درباره رفتار نابهنجار و بیمارگون خراش دادن پوست ، از گذشته‌های دور در منابع پزشکی و روانپزشکی مطالبی آورده شده بود ، ولی به تازگی و در DSM-5 ، به عنوان یک اختلال روانی جداگانه شناسایی و طبقه‌بندی شده است.این اختلال شباهت زیادی به اختلال همگروه خود ، وسواس کندن مو دارد و اشاره به افرادی دارد که مکرر و اجبارگونه ، پوست خود را خراش می‌دهند ، به شکلی که باعث ایجاد ضایعات پوستی می‌شود. مراجعه این افراد برای دریافت کمک درمانی بسیار کم است.

نکته مهم این است که این رفتار ، نباید با رفتارهای خود آسیب رسان شبیه آنچه در اختلال شخصیت مرزی وجود دارد ، اشتباه گرفته شود. در اختلال شخصیت مرزی شخص با تیغ یا چاقو جایی از پوست خود (مخصوصاً دست‌ها و ساعد) راه خراش می‌دهد یا زخم و پاره می‌کند یا با سیگار می‌سوزاند. هدف از این کار می‌تواند پرت کردن حواس خود از فشار و تناقضات درونی آزاردهنده به سمت درد بیرونی باشد یا نوعی ابزار تنفر و انتقام از خود و یا رفتاری ناخودآگاه برای دریافت توجه و کمک ، در حالی که اختلال خراشیدن پوست، صرفاً یک رفتار عادی است که می‌تواند با افزایش سطح اضطراب یا فشار روانی ، شدت پیدا کند. (جهت مطالعه بیشتر در مورد اختلال شخصیت مرزی ، به قسمت اختلالات شخصیتی مراجعه کنید)

ملاک‌های تشخیصی اختلال خراشیدن پوست

مانند وسواس کندن مو ، تشخیص اختلال خراشیدن پوست هم ، کار پیچیده‌ای نیست و کافی است دو شرط زیر برقرار باشند :

۱) خراشیدن مکرر پوست که سبب از دست دادن موها می‌شود.

۲) اقدام‌های مکرر برای کاهش یا توقف خراشیدن پوست.

درمان وسواس کندن مو و اختلال خراشیدن پوست ، چیست ؟

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

درمان های مختلف برای انواع وسواس

درمان وسواس رفتاری چیست؟

درمان وسواس فکری چگونه است ؟

نقش عوامل زمینه‌ای وسواس و درمان ریشه‌ای آن

درمان اختلال بدریخت انگاری بدن چیست ؟

درمان وسواس کندن مو و اختلال خراشیدن پوست ، چیست ؟

درمان وسواس رفتاری چیست؟

علی رغم تفاوت در گروه وسواس از نظر تشخیصی ، از نظر درمانی اما به جز وسواس فکری بقیه رفتارهای وسواسی منطق درمانی یکسانی دارند. هر چند متناسب با نوع اختلال در جزئیات و تکنیک تفاوت‌هایی در سطح اجرا وجود دارد.

در قسمت درمان اختلالات اضطرابی شرح داده شد که درمان اختلالات اضطرابی با عامل خاص ، روش مواجهه سازی است. مواجهه سازی عبارت است از همجواری و مواجهه با عامل ترس در جهت فعال شدن و به حداکثر رسیدن ترس و سپس صبر و تحمل تا زمان فروکش کردن خود به خودی ترس و اضطراب.

ERP چیست ؟

اجرای روش مواجهه سازی به طور خاص برای وسواس را روش «مواجهه و بازداری از پاسخ» یا در اختصار «ERP» می‌گوییم. برای اجرای بهتر و نتیجه بخش تر تکنیک ERP ، نیاز است فهرستی از تمام رفتارهای وسواسی تهیه شود و بر اساس این فهرست ، جدولی به نام جدول «SUDs» تکمیل می‌شود.

جدول SUDs برای وسواس عملی ، چگونه تهیه می‌شود ؟

جدول SUDs شامل چهار ستون است که به ترتیب ، عبارتند از ستون اول ؛ موقعیت‌ها ، ستون دوم؛ نمره اضطراب ، ستون سوم ؛ رفتار فعلی (بر اساس مقدار ، تعداد یا زمان) و ستون چهارم ؛ رفتار جایگزین یا اصلاحی است.

منظور از موقعیت ، هر شرایطی است که باعث بروز افکار و رفتار وسواسی می‌شوند. به عنوان مثال رفتن به توالت عمومی. برای تکمیل ستون دوم (میزان اضطراب) ، لازم است شخص ابتدا بدترین و شدیدترین حالت وسواس خود را تشخیص دهد و به آن نمره ۱۰ را اختصاص دهد. به عنوان مثال شخص ممکن است بگوید بدترین موقعیت برای من ، غذا خوردن در محیط‌های خارج از خانه مخصوصاً فست فودی‌هاست. در اینجا ، موقعیت غذا خوردن در محل فست فود ، نمره ۱۰ را می‌گیرد و بقیه وسواس‌ها از ۱ تا ۱۰ ، نسبت به این شاخص نمره گذاری می‌شوند. ستون سوم شرح می‌دهد که اگر در این موقعیت قرار بگیرید ، رفتار جبرانی که انجام می‌دهید ، دقیقاً چه کار یا کارهایی است ؟ رفتارهای جبرانی یا آیینی می‌توانند بر اساس مقدار باشند. مثلاً شخص بگوید حتماً باید این مقدار شوینده بریزم و اینکه چند بار یا چه مدتی دستم را بشویم برایم مسئله اصلی نیست. شخص دیگری زمان را معیار اصلی می‌داند و می‌گوید حتماً باید سه دقیقه دستم را بشویم. شخص دیگری ممکن است بگوید من باید پنج بار آبکشی کنم و تعداد را معیار اصلی قرار دهد. گاهی هم ممکن است شخص معیار خود ساخته‌ای به غیر از این سه مورد داشته باشد. تفاوتی نمی‌کند هر معیاری که خود شخص از آن استفاده می‌کند ، ملاک تنظیم جدول است.

در نهایت تمام موقعیت‌ها بر اساس نمره اضطراب ، از بالا به پایین از بیشترین تا کمترین نمره اضطراب، چیدمان می‌شوند. معمولاً نمرات کمتر از ۴ را از جدول حذف می‌کنند.

برای تکمیل ستون چهارم هم ، درمانگر و مراجع با هم گفتگو و در نهایت توافق می‌کنند که چه مقدار کاهش رفتار وسواسی را به عنوان تکلیف و تمرین ، در جدول ثبت کنند. به عنوان مثال توافق می‌کنند که مراجع از امروز در موقعیت توالت رفتن ، به جای پنج بار ، سه بار آبکشی کند. مراجع باید تمام تلاش خود را برای انجام تکلیف توافق شده انجام دهد و این تحمل احساس ناخوشایند و افکار و وسواسی ، قیمتی است که باید برای درمان و رها شدن از وسواس ، پرداخت کند. مراجع با طی این جدول و فتح پله ای آن به سمت بالا حرکت می‌کند و حین این حرکت ، وسواس در او ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود تا اینکه با رسیدن به بالاترین ردیف ، درمان پایان می‌یابد.

استفاده از دارو هم در درمان وسواس مفید است و گاهی بدون دارو عملاً درمان رخ نمی‌دهد ، ولی خط اول درمان همه وسواس‌ها ، روان درمانی است.

درمان های مختلف برای انواع وسواس

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

درمان وسواس فکری چگونه است ؟

در قسمت معرفی و تشخیص وسواس ، تفاوت وسواس فکری با نشخوار فکری و افکار نگرانی شرح داده شد. تاکید می‌شود که منظور از وسواس فکری ، مشخصاً آن دسته از افکار و تصاویر ناخوشایندی است که ترسناک یا شرم آور هستند و به وضوح غیر عقلانی اند.

افکار مربوط به گذشته شبیه آنچه در افراد مبتلا به افسردگی دیده می‌شود یا افکار مربوط به آینده ، شبیه آنچه در افراد مبتلا به اضطراب فراگیر دیده می‌شود ، وسواس فکری نیستند و درمان این دسته از افکار ، متفاوت است. (جهت مطالعه در مورد افکار مزاحم ، به قسمت مقاله‌ها ، مطلب درمان افکار مزاحم مراجعه کنید)

مواجهه سازی ذهنی و تکنیک ضبط صوت در درمان وسواس فکری

وسواس فکری را با روش «مواجهه‌سازی ذهنی» درمان می‌کنیم. افرادی که افکار وسواسی دارند ، سعی در سرکوب یا انحراف این افکار دارند که این کار نه تنها باعث فروکش افکار وسواسی نمی‌شود ، بلکه مثل ریختن بنزین روی آتش ، آن را شعله‌ورتر می‌کند.

تکنیکی که برای اجرای مواجهه سازی ذهنی استفاده می‌شود را «تکنیک ضبط صوت» می‌نامیم. درمانگر از مراجع می‌خواهد برعکس همیشه که فکر وسواسی را سرکوب می‌کرده ، این بار اجازه دهد فکر وسواسی بروز پیدا کند و خود مراجع داوطلبانه فکر وسواسی خود را با جزئیات کامل توصیف کند. درمانگر هم هرجا لازم بداند با سوالات هدایت شده سعی می‌کند ، مراجع را به سمت جنبه‌های تاریک و ترسناک یا شرم آور افکار خود هدایت کند. کل جلسه از ابتدا توسط مراجع ضبط می‌شود تا در منزل بتواند چندین بار گوش کند.

هدف از اجرای این تکنیک ، تجربه احساسات ناخوشایند مخلوط با افکار وسواسی توسط مراجع است که باعث می‌شود مراجع بخواهد افکارش را سرکوب کند. گوش دادن چند باره به صدای ضبط شده جلسه ، باعث تخلیه احساسات حبس شده در افکار وسواسی می‌شود. با تکرار این کار ذهن مراجع نسبت به فکر وسواسی بی‌تفاوت و کرخت می‌شود و فکر وسواسی ضعیف یا محو می‌شود.

دارو درمانی هم اثر مثبتی در کاهش افکار وسواسی و افکار مزاحم دارد ولی مثل وسواس های رفتاری ، خط اول درمان ، روان درمانی است.

درمان های مختلف برای انواع وسواس

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

نقش عوامل زمینه‌ای وسواس و درمان ریشه‌ای آن

درادامه می خوانید:

ضعف در شخصیت و بروز وسواس/تفکر کمال گرا و وسواس/آیا قانون جذب وجود دارد ؟ چه رابطه‌ای با وسواس دارد ؟

خیلی کم پیش می‌آید که وسواس به تنهایی وجود داشته باشد و معمولاً همراه با اختلال بالینی دیگری مثل اضطراب فراگیر یا افسردگی و بعضی اختلالات دیگر بروز پیدا می‌کند. اما این نوع روابط ، در اصطلاح «همبستگی» هستند نه «علیت». منظور از همبستگی وجود رابطه بین دو پدیده است که لزوماً هیچ کدام علت دیگری نیستند.

اما در این مطلب قصد داریم رابطه وسواس را با عوامل سازنده یا زیربنایی آن بررسی کنیم. رابطه بین خصلت‌های شخصیتی و اختلالات بالینی رابطه غیر قابل انکاری است و اغلب مشکلات شخصیتی زیربنای مشکلات بالینی هستند. در ادامه رابطه بین ضعف در شخصیت ، تفکر کمال گرا و اختلال شخصیت وسواسی جبری با وسواس شرح داده می‌شود. علاوه بر آن به دلیل اهمیت زیاد و فراوانی این باور نادرست و خرافی مطلبی هم در مورد باور به «قانون جذب» و مشابه آن در شکل‌گیری وسواس (مخصوصاً نوع فکری) آورده شده است.

ضعف در شخصیت و بروز وسواس

یکی از چند عامل اصلی در حفظ فاصله ما با مشکلات روانی ، میزان رشد و بلوغ روانی ماست. مفهوم بلوغ روانی ، مفهوم دقیق و عینی نیست. نظریه‌ها و مکاتب مختلف ، توصیف‌های مختلفی از آن داده‌اند و نام‌های متفاوتی هم روی آن گذاشته‌اند. روانکاوان از اصطلاح «ego» یا «من درون» برای توصیف بخش آگاه ذهن که تضادهای درونی را مدیریت می‌کند ، استفاده می‌کنند. بعضی شناخت درمانگران از اصطلاح «بالغ درون» برای توصیف این مفهوم استفاده می‌کنند و معتقدند خرد و آگاهی ما همان نیروی غالب و برتر است. درمانگران نسل سوم ، مفهوم خودآگاهی یا انتخاب آگاهانه و مشابه این‌ها را برگزیده‌اند. اینکه چه نامی روی آن بگذاریم ، اهمیتی ندارد ، سوال این است که آیا واقعاً چنین بخش یا جنبه‌ای در درون ما وجود دارد ؟ پاسخ قطعاً بله است!

امیال ، کشش‌ها و تکانه‌های درونی ما ، احساس‌ها در مورد کاری که انجام می‌دهیم ، نظر ما در مورد درست یا غلط بودن آن ، میزان نیاز ما به نتیجه و دست آورد آن رفتار و … ، همه نیروهایی هستند که درون ما با هم در حال زورآزمایی هستند. هر ساختار روانی سالم ، نیاز به نیروی برتر و قدرتمندی دارد که بتواند این کشمکش‌ها را مدیریت کند. هرجا لازم است ، امیال را نادیده بگیرد ، هرجا لازم است احساسات ناخوشایند را تحمل کند و هرجا لازم است ، تکانه‌ها را مهار کند.

در افراد دچار وسواس ، این نیرو به درستی کار خود را انجام نمی‌دهد. شخص بین احساس ترس خود از موقعیت وسواسی و عقلانیت خود که انجام رفتار وسواسی را غیر لازم و غیر ضروری می‌داند ، دچار کشمکش می‌شود. در ذهن غیر وسواسی این تکانه‌ها و تضادها در صورت وجود ، مدیریت می‌شود. به طوری که شخص در مقابل نیروی ترس و اضطراب خود تسلیم نمی‌شود. اما در افراد دچار وسواس ، ضعف این نیرو فرصت شکل‌گیری و رشد افکار وسواسی را فراهم می‌کند. البته این به این معنی نیست که الزاماً همه افراد وسواسی ، از نظر شخصیتی ضعیف هستند یا هر کس از نظر شخصیتی ضعیف است ، حتماً دچار وسواس خواهد شد. منظور این است که ضعف شخصیت ، بستر بسیار مناسبی برای شکل‌گیری وسواس است. این طیف از افراد وسواسی ، مشارکت پایینی هم در درمان دارند و مدام از انجام تمرین‌های درمانی خود طفره می‌روند و بهانه می‌آورند.

تفکر کمال گرا و وسواس

کمال گرایی در معنای عام ، مفهومی است که در مقابل واقع گرایی تعریف می‌شود. انسان‌های کمال گرا ، بر مبنای آنچه از نظر آنها باید باشد و درست می‌دانند و ایده آل است ، می‌اندیشند و تصمیم می‌گیرند. در مقابل انسان‌های واقع‌گرا بر اساس آنچه هست و امکان‌پذیر است ، فکر و عمل می‌کنند.

در روانشناسی اما کمال گرایی علاوه بر معنای عام خود ، معنای خاص‌تری هم دارد. الگوهای کلان و اصلی در تفکر کمال گرا ، الگوی قطعیت ، الگوی اجبار ، الگوی بی‌نقصی ، الگوی صفر و صد و … هستند.

الگوی قطعیت به این معنی است که ما قبل از انجام کاری و طی مسیر ، بخواهیم از حصول نتیجه اطمینان پیدا کنیم. نتیجه این می‌شود که خیلی وقت‌ها به دلیل پیش‌بینی عدم توفیق از قبل ، کاری اصلاً شروع نمی‌شود. البته الگوی قطعیت مصداق‌های بسیار بیشتری دارد.

الگوی اجبار به این معنی است که انگیزه روانی برای انجام کار ، از روی اجبار و فشاری که شخص برای موفقیت در کار ، روی خودش اعمال می‌کند ، به دست می‌آید. نتیجه هم اغلب به شکل بالا رفتن سطح اضطراب و خستگی روانی و در نهایت دچار اهمال کاری شدن ، خود را نشان می‌دهد.

الگوی بی‌نقص بودن ، به این معنی است که هر کاری را باید به بهترین شکل ممکن و نه بهترین شکل کافی انجام داد. اشکال این الگو یا دستورالعمل فکری این است که منابع زمانی ، انرژی ، مالی و… همگی محدود هستند و اگر همیشه بی‌نقص انجام شدن کاری را به عنوان اصل اول در نظر بگیریم ، چند کار محدود به شکل خیلی خوب انجام می‌شود ولی با حجم زیادی از کارهای انجام نشده مواجه می‌شویم. این الگو بی‌ تعادل بودن در حفظ کمیت و کیفیت در انجام کار است.

الگوی صفر و صد حالتی را توصیف می‌کند که در انتخاب‌هایمان حالت‌های میانه را در نظر نگیریم. از دید انسان کمال گرا ، یا چیزی باید خیلی خوب باشد یا اصلا نباشد ، بهتر است. نتیجه هم معمولاً این می‌شود که انتخاب‌ها و فرصت‌های به حد کافی خوب ، می‌سوزند و از بین می‌روند و آنچه می‌ماند انتخاب‌های بد و بدتر است.

الگوهای سازنده کمال گرایی ، محدود به موارد ذکر شده نیستند ولی در جهت تمرکز روی موضوع اصلی وسواس به همین بسنده می‌کنیم. این الگوها مستقیم و غیر مستقیم در ایجاد مشکلات روانی ، مثل اضطراب فراگیر ، افسرده خویی و وسواس فکری و رفتاری نقش دارند. اما روی الگوی قطعیت که رابطه مستقیم‌تری با وسواس دارد ، تمرکز می‌کنیم.

در دنیایی که زندگی می‌کنیم ، به غیر از مرگ ، هیچ چیز قطعی و حتمی وجود ندارد. همه چیز به احتمالی رخ می‌دهد و به احتمالی رخ نمی‌دهد. تمیزی و کثیفی ، نظم و بی‌نظمی ، مرتب و نامرتب و مشابه این‌ها ، همه مفاهیم نسبی هستند. به عنوان مثال : شخصی که بعد از توالت چند بار دست‌هایش را می‌شوید، می‌خواهد مطمئن شود که تمیز شده است. سوال درستی که باید از خودش بپرسد این نیست که تمیز شدم یا نه ؟ سوال درست این است که به حد کافی تمیز شدم یا نه ؟ اضافه شدن مفهوم به حد کافی در محاسبات یک ذهن کمال گرا ، کمک می‌کند تا از نگاه دو نقطه ای تمیز یا کثیف ، فاصله بگیرد و پاکیزگی را به عنوان یک طیف درک کند. در مقابل مطلق بینی ، نسبی بینی وجود دارد که اجازه می‌دهد هر فعالیتی در نقطه به حد کافی خوب ، متوقف شود. (جهت مطالعه بیشتر در مورد کمال گرایی ، به قسمت مقالات ، مقاله رابطه کمالی گرایی ، افسردگی و اضطراب مراجعه کنید)

آیا قانون جذب وجود دارد ؟ چه رابطه‌ای با وسواس دارد ؟

پاسخ به ادعای وجود قانونی به نام جذب ، در مطلبی مفصل در قسمت مقالات آورده شده است. در اینجا به ذکر کلیتی بسنده می‌کنیم ، چرا که هدف بررسی رابطه این باور نادرست با وسواس ، مخصوصاً وسواس فکری است.

علم ، به معنی کشف قوانین خلقت است و تکنولوژی به معنی استفاده و به خدمت گرفتن این قوانین، در جهت ساختن چیزهایی که به آنها نیاز داریم. هر ادعایی از طرف هر شخص یا اشخاصی در هر موقعیتی که باشند  یا کتابی چاپ کرده باشند و… ، علم به حساب نمی‌آید. علم روش شناسایی خودش را دارد و استانداردهای تعریف شده‌ای برای اینکه چه چیزی را علم بدانیم یا درجه اعتبار یک موضوع علمی چقدر است ، وجود دارد. اولین قاعده این است که مدعی باید ادعای خود را ثابت کند ، نه اینکه دیگران ردش کنند. کسانی که مدعی اند افکار ما در دنیای بیرون به شکل انرژی یا هر شکل دیگری منتشر می‌شوند و سپس به سمت کائنات می‌روند و کائنات این امواج را دوباره به سمت ما باز می‌گردانند و… ، به زبان و روش علمی ، باید توضیح دهند ، دقیقاً چگونه این اتفاق می‌افتد ؟ از طرفی این ادعا علی رغم اینکه بسیار هم همه گیر شده و عده‌ای به قصد سودجویی و عده‌ای از روی بی‌اطلاعی آن را تبلیغ می‌کنند ، انقدر مضحک و ساده لوحانه است که برای رد کردنش هم ، به زحمت و کار زیاد و خاصی نیاز نیست. کافی است حداقل‌هایی از روش کار مغز و چگونگی شکل گرفتن افکار بدانیم ، یا حداقل‌هایی از علم نجوم ، یا حداقل‌هایی از استدلال و منطق.

آنچه وسواس فکری را اگر نگوییم ایجاد ، حداقل تشدید می‌کند ، سرکوب یک فکر است. ذهن ما طوری کار می‌کند که اگر بخواهیم به چیزی فکر نکنیم ، دقیقاً برعکس آن رخ می‌دهد و به آن فکر خواهیم کرد. به همین دلیل است که تکنیک اصلی درمان وسواس فکری ، مواجه‌سازی ذهنی است که در آن از مراجع می‌خواهیم ، به جای سرکوب فکرش ، آن را آزاد کند و اجازه دهد بدترین افکارش در ذهنش حضور داشته باشند تا ترس شخص از افکارش به واسطه این حضور و هم جواری ، از بین برود. با از بین رفتن ترس از فکر، خود فکر هم محو می‌شود.

باور به اینکه افکار من می‌توانند به من آسیب بزنند ، دقیقاً عکس روند درمان عمل می‌کند و شخص را وادار می‌کند افکارش را سرکوب کند یا نادیده بگیرد. کسی که چنین باوری دارد ، حاضر نمی‌شود رابطه خودش را با افکارش تغییر دهد. به همین دلیل بسیار ضروری است که قبل از انجام مواجهه‌سازی ذهنی ، شخص این باور خرافی و مضر را کاملاً به دور بیندازد. در تجربه کاری خودم بسیار شاهد بودم که تبلیغات روی این ادعاهای بی اساس از طریق فضای مجازی و … ، چگونه افرادی را در چاه وسواس‌های فکری انداخته است.

(جهت مطالعه بیشتر ، به قسمت مقالات ، مقاله بررسی ادعایی به نام قانون جذب مراجعه کنید )

درمان های مختلف برای انواع وسواس

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

درمان اختلال بدریخت انگاری بدن چیست ؟

پاسخ به سوال چگونه از این وسواس خلاص شوم ، قطعاً یک پاسخ یک جمله‌ای نیست و باید موردی بررسی و ارزیابی شود و پلان درمان ریخته شود. اما مثل هر وسواس دیگری ، به کار گرفتن اصول رفتار درمانی (از موج اول تا موج سوم رفتار درمانی) در زمان کافی ، می‌تواند این مشکلات را تعدیل یا حل کند. در رفتار درمانی ، اصل محوری برای کسب نتیجه این است که «مهم نیست ما چه فکر یا حسی داریم ، مهم این است که چه کاری انجام می‌دهیم». جوهره این جمله این است که ، بینش از طریق تجربه کسب می‌شود.

نیاز است شخص دچار این اختلال ، در درجه اول نسبت به بیماری خود خودآگاهی پیدا کند و متوجه بیمارگون و نابهنجار بودن افکارش بشود. در درجه دوم و مهمتر از آن ، توقف رفتارهایی است که در پاسخ به این افکار وسواسی انجام می‌شود. مثل عمل‌های جراحی غیر ضروری یا افراطی ، نرفتن به محیط‌های عمومی بابت احساس شرم و خجالت ، ارتباط نگرفتن با دیگران و هر رفتار دیگری که به دلیل وجود این افکار و احساس شرم ، از شخص سر می‌زند.

قطعاً طی این مسیر به تنهایی و بدون کمک حرفه‌ای بسیار سخت خواهد بود. این دست مشکلات معمولاً روی بستر کمبود اعتماد به نفس هم شکل می‌گیرند که خود مشکلی بنیادی و بزرگی است. استفاده از دارو درمانی کاملاً بسته به شخص و موردی بررسی و تصمیم گیری می‌شود ، اما در کل درمان این نوع وسواس ، از جنس روان درمانی است تا دارو درمانی.

حرف آخر اینکه در روان درمانی راهکار نداریم ، بلکه روش و استراتژی داریم. راهکارها یا تکنیک‌ها اجزای کوچکی هستند در خدمت اجرای بهتر استراتژی ، در این مورد هم برای حل این مشکل ، نیاز است شخص با استراتژی مدیریت رفتاری ، با مسئله برخورد کند و انقدر ادامه دهد تا این افکار ضعیف شوند یا از بین بروند. (جهت مطالعه در مورد رفتار درمانی و موج‌های آن ، به قسمت مکاتب و روش‌های اصلی در روان درمانی ، مراجعه کنید.)

درمان های مختلف برای انواع وسواس

درمان وسواس کندن مو و اختلال خراشیدن پوست ، چیست ؟

به دلیل تشابه زیاد در ماهیت این دو شکل وسواس ، بررسی درمان را در یک مطلب آورده‌ایم. از مقاوم‌ترین و چسبنده‌ترین انواع وسواس ، وسواس کندن مو و خراشیدن پوست هستند. از نظر تئوری ، منطق درمانی هر دو ساده است ولی از نظر اجرا نه!

طبق قاعده همیشگی در درمان انواع وسواس ، کنترل رفتار نقطه شروع و کلید اصلی درمان است. در این دو مورد هم ، کنترل رفتار و مقاومت در مقابل تکانه‌هایی که محرک کندن مو یا خراش پوست هستند ، منجر به ترک این عادات می‌شود و نه برعکس آن. (منظور از تکانه ، میل شدید و ناگهانی برای انجام کاری است). متاسفانه راهی وجود ندارد که این تکانه‌ها را خاموش کرد. دارودرمانی هم روی این دو اختلال ، اثر درمانی معنی‌دار و تغییر دهنده‌ای ندارد. به این دلایل ، نرخ موفقیت در این اختلالات مخصوصاً وسواس کندن مو ، پایین است.

شاید تنها تکنیک کمکی که تا حدی کار را راحت‌تر می‌کند ، تکنیکی است که معتادان در گروه درمانی (NA) برای پاک ماندن استفاده می‌کنند. آنها با وسوسه‌های خود به صورت روزانه می‌جنگند و ذهن خود را اینگونه برنامه‌ریزی می‌کنند که تکلیف من فقط کنترل تکانه‌ها و پاک ماندن برای امروز است ، نه یک هفته و یک ماه و یک سال و یک عمر! اگر موفق شوم ، روز بعدی هم دوباره همین تکلیف را دارم. به طرز عجیبی این برنامه‌ریزی ذهنی برای بعضی نتیجه بخش است. شاید به دلیل اینکه تصور ترک عادت یا میل یا تکانه‌ای برای همیشه ترسناک یا دور از باور به نظر می‌رسد. ولی وقتی پیشرفت روز به روز باشد ، در عمل به سال و چند ده سال هم می‌رسد. موازی با این روند و در طی مسیر روزانه ، هم باور شخص به کنترل پذیر بودن این تکانه‌ها تقویت می‌شود و هم این تکانه‌ها به دلیل پاسخ داده نشدن (که موجب تقویت آنها می‌شود) ضعیف می‌شوند. آرام آرام شخص باور می‌کند که می‌تواند برای همیشه این رفتار را ترک کند. چیزی که اگر روز اول از او پرسیده می‌شد ، به احتمال زیاد از موضع ضعف و درماندگی ، پاسخ منفی می‌داد.

شمارش روزهای موفق دنبال هم ، بدون در نظر گرفتن روزهایی که ممکن است در کنترل رفتار موفق نباشد ، از نظر انگیزشی مهم است. به عنوان مثال اگر ده روز موفق بود و روز یازدهم موفق نبود ، این عدم موفقیت را نادیده بگیرد و فردای آن روز را اگر با موفقیت گذراند ، روز یازدهم شمارش کند و تا ترک کامل عادت ادامه دهد.

درمان های مختلف برای انواع وسواس

انواع وسواس و ملاک های تشخیصی

تالیف از مسعود کرمی روانشناس بالینی

هماهنگی مشاوره تلفنی روانشناسی از سراسر ایران و خارج از کشور یا جلسه حضوری با روانشناس خوب در اصفهان ، با کلیک روی لینک نوبت دهی یا مراجعه به قسمت تماس با ما امکان‌پذیر است.

دیدگاهتان را بنویسید