اختلالات خلقی

You are currently viewing اختلالات خلقی

خلق (Mood)، یکی از شاخص‌های اصلی روانی است؛ که برای بررسی و ارزیابی وضعیت روانی استفاده می‌شود. به زبان ساده احساس شادی، سرخوشی، گشاده‌رویی و انرژی کافی و احساس لذت و رضایت و …، نشانه خلق بالاست و معکوس این نشانه‌ها دلیل بر خلق پایین.

اختلالات خلقی به شکل کلی به دو دسته افسردگی‌های دو قطبی و افسردگی‌های تک قطبی یا ساده تقسیم می‌شوند. (پسوند تک قطبی اغلب به قرینه معنایی حذف می‌شود). اصطلاح دو قطبی (bipolar) به معنی رفت و برگشت خلق بین دو قطب بالا و پایین یا عادی است.

طبق کتاب راهنمای تشخیص اختلالات روانی (DSM-5)، زیرشاخه‌های اصلی اختلالات خلقی به شرح زیر است:

اختلال دوقطبی نوع یک، اختلال دوقطبی نوع دو، اختلال خلق ادواری، اختلال افسردگی اساسی، اختلال افسرده خویی و اختلال ملال پیش از قاعدگی.

فهرست اصلی مقاله:

اختلال دوقطبی چیست؟

مانیا (شیدایی) و هیپومانیا (نیمه شیدایی) چه هستند؟

اختلال دوقطبی نوع یک

اختلال دوقطبی نوع دو

اختلال خلق ادواری یا سیکلوتایمی

شکل‌های دیگری از اختلال دوقطبی

تفاوت دوقطبی با بردرلاین یا شخصیت مرزی

درمان اختلال دوقطبی

افسردگی چیست؟

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

ملاک های تشخیصی افسرده‌خویی

ملاک‌های تشخیصی ملال پیش از قاعدگی

درمان افسردگی اساسی

درمان افسردگی پایدار (افسرده‌خویی)

اختلال دوقطبی چیست؟

در ادامه به شرح جداگانه هر کدام از زیرگروه های اختلال دوقطبی می‌پردازیم، اما قبل از آن نیاز است با مفهوم مانیا یا شیدایی و هیپومانیا یا نیمه شیدایی آشنا شویم.

مانیا (شیدایی) و هیپومانیا (نیمه شیدایی) چه هستند؟

منظور از شیدایی یا سرخوشی، خلق بیش از حد بالاست و نشانه‌های روانی و رفتاری شخص، معکوس نشانه‌های افسردگی هستند. وجود ۴ تا از نشانه‌های زیر (نه لزوما همه نشانه‌ها) در یک دوره چند روزه (برای مانیا حداقل ۷ روز وهپیومانیا حداقل ۴ روز)، وجود مانیا یا هیپومانیا را تأیید می‌کند.

  1. ‌ افزایش اعتماد به نفس یا خود بزرگی‌بینی. منظور ا زاین نشانه اعتماد به نفس به وضوح بالا و نامتناسب با عملکرد گذشته و حال شخص است. شخص ممکن است در مورد دستاوردهای خود دروغ‌پردازی هم بکند.
  2. کاهش نیاز به خواب. افراد در حالت افسردگی اغلب زیاد می‌خوابند، در دوره‌های خلق بالا شخص ممکن است فقط با سه ساعت خواب، احساس سرحالی کند.
  3. پرحرفی بیش از حد معمول یا فشار تکلم. شخص موضوعی را با آب و تاب و جزئیات فراوان تعریف می‌کند و ممکن است یکی دو ساعت پیوسته حرف بزند. معمولاً هم با انرژی و هیجان زیاد صحبت می‌کند.
  4. پرش افکار یا سبقت افکار. به حالتی اشاره دارد که افکار مختلف و بی‌ربطی همزمان به ذهن شخص وارد شده‌اند و در حالی که در مورد موضوع خاصی در حال صحبت است، ناگهان ریل عوض می‌کند و موضوع قبلی را فراموش می‌کند.
  5. حواس پرتی. به معنای پرت شدن راحت حواس به یک عامل یا صدا یا رویداد بی اهمیت بیرونی است. یا سابقه زیاد، در جا گذاشتن لوازم شخصی مثل کلید، موبایل و …
  6. افزایش فعالیت یا سراسیمگی روانی حرکتی. در دوره‌های خلق بالا، اغلب افراد به دلیل انرژی زیاد و احساس بی‌قراری که دارند، با عجله و سرعت به کارهای روزمره می‌رسند و انگار ریتم زندگی خیلی تند شده . منظور از این فعالیت‌ها شغل، تحصیل، خرید و … است.
  7. اشتغال مفرط به فعالیت‌های خطرناک. مثل ولخرجی، روابط جنسی بی‌قید و بند و محافظت نشده، سرمایه‌گذاری مالی احمقانه، رانندگی هیجانی و پرخطر، مصرف الکل و مواد و …

پرش افکار، پرحرفی، حواسپرتی نشانه‌های رایجی در انواع افسردگی‌های دو قطبی هستند، ولی شدت رفتارهای خطرناک و میل کم به خواب، در مانیا خیلی شدیدتر دیده می‌شود.

همینطور اعتماد به نفس در حالت تجربه مانیا، ممکن است به مرز «هذیان بزرگ منشی» هم برسد. هذیان بزرگ منشی به ادعاهای عجیب و غریب اشاره دارد.

و بیشتر از نشانه‌های «روانپریشی» است، ولی حالت‌های شدید مانیا، اعتماد به نفس را تا حد اغراق شده‌ای بالا می‌برد.

تجربه این نشانه‌های روانی در هیپومانیا خفیف‌تر است. در یک جمله، شخصی که در حال تجربه هیپومانیا است، ممکن است علی رغم بروز مشکلاتی، روند زندگی را کج‌دار و مریض ادامه دهد، ولی شخصی که در حال تجربه مانیا است نه تنها روند عادی زندگیش به شدت مختل می‌شود، ممکن است نیاز به بستری هم داشته باشد.

اختلال دوقطبی چیست؟

اختلال دوقطبی نوع یک

اصلی‌ترین نشانه تأیید دوقطبی نوع یک، وجود حداقل یک دوره مانیا (شیدایی) و نه هیپومانیا (نیمه شیدایی) در گذشته است. منظور اینکه شخصی که صرفاً نشانه‌های هیپومانیا را تجربه کرده، واجد تشخیص دوقطبی نوع یک نیست و حتماً باید دوره مانیای کامل اتفاق افتاده باشد. ممکن است قبل یا بعد از آن هیپومانیا هم تجربه شود. در صورتی که دوره افسردگی هم وجود داشته باشد، ملاک‌های تشخیص نوع یک، تأیید نمی‌شود.

اختلال دوقطبی نوع دو

برای تأیید دوقطبی نوع دو، باید دو ملاک را در نظر گرفت:

  1. حداقل یک دوره هیپومانیا (نیمه شیدایی) و یک دوره افسردگی در گذشته رخ داده باشد.
  2. هرگز دوره مانیا رخ نداده باشد.

اختلال خلق ادواری یا سیکلوتایمی

خلق ادواری شکل خفیفی از ختلال خلقی دوقطبی است که دوره‌های مانیا، هیپومانیا یا افسردگی به شکل کامل اتفاق نمی‌افتند و نوسانات خلقی در دامنه کوچکتری تجربه می‌شوند، ولی مداوم و پیوسته هستند. ملاک‌های تأیید خلق ادواری به شرح زیر هستند:

  1. برای حداقل ۲ سال (در کودکان و نوجوانان ۱ سال) نشانه‌های نوسان خلقی وجود داشته باشند. (بدیهی است که این دوره‌ها نباید مانیا، هیپومانیا یا افسردگی باشند)
  2. در میان دوره زمانی، نشانه‌ها هیچ‌وقت بیشتر از دو ماه متوقف نشوند و در مجموع حداقل نصف این دوره زمانی ۲ ساله، شخص نوسانات را تجربه کند.

شکل‌های دیگری از اختلال دوقطبی

الگوهایی از اختلال دوقطبی وجود دارد، که لزوماً در یکی از سه طبقه رایج نمی‌گنجد. به عنوان مثال شخص ممکن است هم دوره مانیای کامل را تجربه کند و هم دوره افسردگی.

وجود هر دو این دوره‌ها ملاک‌های دوقطبی نوع یک یا دو را تأمین نمی‌کند. یا اینکه شخصی عموماً دوره‌های افسردگی را تجربه می‌کند ولی گاهاً یک دوره چند روزه هم نشانه‌هایی از خلق بالا دارد که مانیا یا هیپومانیا نیستند. یا دوره نیمه شیدایی را تجربه می‌کند ولی به دنبال آن افسردگی رخ نمی‌دهد. در کل هر شکلی از نوسان خلقی، یک اختلال خلقی دوقطبی است، فازغ از اینکه شبیه الگوهای رایج باشد یا نه.

اختلال دوقطبی چیست؟

تفاوت دوقطبی با بردرلاین یا شخصیت مرزی

به دلیل تشابه زیاد بین اختلال شخصیت مرزی و گروه اختلالات خلقی دوقطبی، نیاز است، مقایسه‌ای بین این دو اختلال داشته باشیم. اختلال مرزی از نظر طبقه‌بندی اختلالات روانی، یک اختلال شخصیتی محسوب می‌شود و نه اختلال بالینی. (در مطلب اختلال روانی چیست؟ ، تفاوت این دو گروه شرح داده شده است.)

مطالعه بیشتر:اختلالات شخصیتی/اختلال روانی چیست؟

علت‌شناسی در دوقطبی و بردرلاین

اختلال خلقی از نظر سبب شناسی، به دلیل نقص در عملکرد شیمایی انتقال‌دهنده‌های عصبی مرتبط با خلق رخ می‌دهد و خلق شخص متناسب با این تغییرات، بالا و پایین می‌رود. احساسات، افکار و رفتار هم تحت تأثیر خلق، تغییر می‌کنند.

در دوره‌های خلق بالا، احساس شادی و سرخوشی، افکار مثبت، امیدواری، اعتماد به نفس و تحرک و جنب و جوش، وجه غالب هستند و در دوره‌های خلق پایین، احساس ناامیدی، غم، اعتماد به نفس پایین و انزوا بر شخص مسلط می‌شوند. ارتباط ژنتیک با بروز اختلالات خلقی، اثبات شده و مورد توافق است. هرچند دوقطبی لزوماً به دلایل ژنیتکی رخ نمی‌دهد.

اما بردرلاین یا شخصیت مرزی، عموماً به دلیل زندگی در شرایط نامساعد خانوادگی در دوران کودکی و تجربه خشونت، بی‌توجهی، نداشتن امنیت عاطفی و روانی و آرامش، سابقه آزار جنسی  ومشابه این‌ها رخ می‌دهد.

خود زنی و خود کشی در اختلال دو قطبی و اختلال مرزی

هم دو قطبی و هم بردرلاین، ممکن است مرتکب رفتارهای پرخطر در رانندگی، روابط جنسی، رفتارهای ضداجتماعی و خلاف قانون شوند، ولی خودزنی (مثل خط انداختن و زخمی کردن دست با چاقو یا تیغ یا سوزاندن بدن با سیگار و …) و خودکشی‌های مکرر و اغلب نمایشی (به قصد دریافت توجه و نه لزوماً پایان دادن به زندگی) مشخصه، مرزی بودن است، شخصی که در حال تجربه یک دروه عمیق افسردگی است، ممکن است به مرگ فکر کند و برای خودکشی برنامه‌ریزی کند، ولی غلبه افکار خودکشی اولاً به دلیل خلق پایین و غلبه احساس غم و افکار منفی است و دوماً شخص واقعاً نمی‌خواهد زنده باشد و زندگی کند و هدفش از خودکشی مثل شخصیت مرزی جلب توجه یا برون ریزی خشم درونی‌اش روی خودش نیست.

رفتارهای پرخاشگرانه و انتقام‌جویانه در شخصیت مرزی نمود زیادی دارند در حالی که در دوقطبی بیشتر در دوره‌های خلق بالا که تحریک‌پذیری را به دنبال دارد، پرخاشگری دیده می‌شود و لزوماً بخشی از شخصیت و الگوی ثابت رفتاری او نیست.

نوسانات خلقی در دو قطبی، در دوره‌های چند روزه و حتی چند ماهه اتفاق می‌افتد ولی بردرلاین می‌تواند در یک روز یا چند ساعت احساسات متضادی را تجربه کند.

الگوی روابط عاطفی در دوقطبی و مرزی

تفاوت بارز دیگر، در الگوی رابطه برقرار کردن با جنس مخالف است. در هر دو الگو خیانت، رفت و برگشت و داشتن چند رابطه موازی وجود دارد.

بیمار دو قطبی در دوره‌های خلق بالا از نظر جنسی فعال می‌شود و تمایلاتش افزایش پیدا می‌کند، از طرفی خلق بالا مکانیزم‌ها و قید و بندهای منطقی و اخلاقی و مراقبتی را سست می‌کند. ترکیب این دو حالت با هم به شکل روابط زیاد عاطفی و مخصوصاً جنسی و نماندن در تعهد با شریک اصلی بروز می‌کند. اما بردرلاین «جمع اضداد» است و اساساً در داشتن رابطه ماندگار ناتوان است.

احساسات مختلف و متضادی که با فاصله کم یا همزمان در مورد خودش یا رابطه اش دارد، فرصت شکل‌گیری ثبات را از بین می‌برد. ممکن است امروز رابطه‌اش را با جدیت و ابراز تنفر تمام کند و فردا دچار پشیمانی شود و از عشق و علاقه و دلتنگی حرف بزند. تحمل شخصیت مرزی در رابطه برای شریکش، اغلب بسیار سخت و آزاردهنده است.

از نظر تشخیصی، دوقطبی و اختلال شخصیتی مرزی می‌توانند همزمان هم در یک شخص وجود داشته باشند. (جهت مطالعه بیشتر به بخش اختلالات شخصیتی، اختلال شخصیت مرزی رجوع کنید)

اختلال دوقطبی چیست؟

درمان اختلال دوقطبی

در کل، درمان دوقطبی بیشتر در حوزه روانپزشکی امکان‌پذیر است تا روانشناسی بالینی و روان درمانی در انواع دوقطبی، شانس درمان بدون مصرف دارو صفر است میزان مراجعه و همکاری در درمان، در انواع مختلف دوقطبی متفاوت است.

درمان دوقطبی نوع یک

بیماران دوقطبی نوع یک، به دلیل اینکه مستقیماً متحمل درد و رنج ناشی از اختلال نمی‌شوند، (مشکلاتی مانند کم‌خوابی، حواس‌پرتی و عدم تمرکز تجربه می‌شود ولی قابل قیاس با درد و رنج ناشی از افسردگی یا سایر اختلالات نیست) خیلی کم داوطلبانه مراجعه می‌کنند.

بیشتر، اطرافیان مخصوصاً همسر و اقوام درجه یک، بابت مشکلات ایجاد شده توسط او مراجعه می‌کنند. خشونت در روابط زوج، خیانت‌های مکرر همسر، بی‌ثباتی در شغل و مشکلات مالی، قماربازی و شرط‌‌بندی، تصادفات زیاد و مشابه اینها، شکایت‌های رایجی هستند که از سمت خانواده بیماران دوقطبی نوع یک مطرح می‌شود.

در صورتی که صرفاً با نشانه‌ها یا بعد از حضور مستقیم شخص و ارزیابی روانی، تشخیص دوقطبی نوع یک، داده شود، شخص و مراجعه‌کننده اول، از وجود مشکل خبردار می‌شوند.

ولی این آگاهی معمولاً برای خود بیمار، چیزی را تغییر نمی‌دهد. این طیف از بیماران، همکاری پایینی با روانپزشک و روانشناس دارند.

معمولاً یا تشخیص را زیر سؤال می‌برند و یا از در انکار مشکلات در می‌آیند و یا اگر هم به ظاهر موافقت کنند، در عمل خیلی زود درمان را رها می‌کنند. در عمل درصد پایینی که معمولاً متحمل خسارت زیادی بابت بیماری شده‌اند، در درمان می مانند .

روان درمانی هم در کنار دارو درمانی می‌تواند به بیمار کمک کند. آشنایی با بیماری و اثرات آن و خودآگاهی در مورد مانیا حداقل‌هایی است که بیمار باید بداند. حضور روانشناس در زندگی یک بیمار دوقطبی، مثل وزنه تعادل عمل می‌کند و مشاوره با او در مورد تصمیمات و وضعیت جاری زندگی بیمار، ضریب خطا و احتمال خسارت را کم می‌کند.

درمان دوقطبی نوع دو

به دلیل وجود دوره‌های افسردگی اغلب طاقت‌فرسا در دوقطبی نوع دو، این دست از بیماران مراجعه و همکاری بیشتری با درمانگر دارند.

از نظر دارویی درمان نوع یک و دو متفاوت است، ولی از منظر روان درمانی، تفاوت خیلی خاصی وجود ندارد. مثل نوع یک، آشنایی بیمار با اختلال و اثر آن روی افکار و احساسات و تصمیمات شخص، بخشی از درمان است.

حضور متسمر و در دسترس یک روانشانس حتی در نقش صرفاً یک مشاور، بسیار ضروری و مفید است.

بسیاری بیماران بعد از اینکه ارتباط با روانشناسشان را قطع می‌کنند، دومینوی اشتباهاتشان فعال می‌شود، به علاوه اینکه به احتمال زیاد بعد از مدت کوتاهی، دارویشان را هم قطع می‌کنند.

به دلیل ماهیت بیماری دوقطبی، شخص احساسات مختلفی را نسبت به روند درمانی خود تجربه می‌کند. گاهی مثبت و امیدوار و گاهی کاملاً مأیوس و ناامید.

ترکیب فشارهای بیرونی و مشکلات بیمار، با نوسانات خلقی، سردرگمی به وجود می‌آورد. بسیاری موارد بیمار نمی‌داند علت درد و رنجش مشکلاتش است یا تغییرات شیمایی در مغزش و در تصمیم‌گیری و واکنش درست به موقعیت، ناتوان می‌شود. تأیید و تشویق روانشناس به انجام کار درست در این موارد، نوری در تاریکی است.

درمان دارویی دوقطبی چقدر طول می‌کشد؟

داروهای تجویزی در انواع دوقطبی، بیش از آن‌که خاصیت درمانی داشته باشند، خاصیت مهارکنندگی دارند. به همین دلیل مصرف دارو ممکن است از چند ماه تا اغلب همه عمر، ادامه داشته باشد، آنچه بیماران دوقطبی در این مورد باید مورد توجه قرار دهند، این است که قطع مصرف دارو، اولویت روانپزشک نیست، آنچه مهم است فروکش نسبی یا کامل نشانه‌های بیماری است، که بدون دارو امکان پذیر نیست.

اختلال دوقطبی چیست؟

افسردگی چیست؟

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

ملاک های تشخیصی افسرده‌خویی

ملاک‌های تشخیصی ملال پیش از قاعدگی

درمان افسردگی اساسی

درمان افسردگی پایدار (افسرده‌خویی)

به شکل کلی دو جنس یا نوع متفاوت از افسردگی وجود دارد. یک جنس افسردگی در علایم نباتی (خواب و بیداری، تغذیه و وزن، میل جنسی، انرژی) خود را نشان می‌دهد.

این شکل افسردگی می‌تواند فلج‌کننده باشد و شخص را زمین‌گیر کند، در حدی که روزها از خانه خارج نشود و ابتدایی‌ترین کارها مثل حمام رفتن را انجام ندهد که در این حالت بیمار نیاز به بستری دارد.

«افسردگی اساسی» رابطه پررنگی با ژنتیک دارد. حیوانات هم ممکن است دچار بیماری شبیه این جنس از افسردگی شوند که اغلب منجر به مرگ حیوان هم می‌شود.

حالت دوم لزوما شخص را زمین‌گیر نمی‌کند و بیشتر به شکل کج‌خلقی، بی‌حوصلگی، بداخلاقی، لذت نبردن از زندگی و … بروز می‌کند که به آن «افسردگی مداوم» یا «افسردگی پایدار» یا «افسرده‌خویی» می‌گوییم.

افسرده خویی ممکن است سال‌ها طول بکشد. این شکل از افسردگی به دلیل ماهیت شناختی و تأثیر گرفتن از افکار و شرایط، مختص انسان است.

ملاک های تشخیصی افسردگی اساسی

از ۹ نشانه نشانه زیر، وجود ۵ نشانه در حداقل ۲ هفته، برای تأیید وجود افسردگی اساسی کافی است (حداقل یکی از شماره‌های ۱ یا ۲ باید جز ۵ نشانه باشد. یعنی یا خلق افسرده یا از دست رفتن علایق براش تشخیص الزامی است)

  1. خلق افسرده در بیشتر موارد غالب باشد. نمود های خلق افسرده، مثل احساس اندوه، ناامیدی، پوچی زود بغض کردن و به گریه افتادن است.
  2. لذت نبردن از زندگی و بی‌علاقگی به همه چیز. (در افسردگی اساسی حالت بی‌تفاوتی و کرختی غالب است به شکلی که با شنیدن یک خبر خوش یا یک رویداد مثبت، تغییری در خلق و احوال شخص به وجود نمی‌آید، در حالی که در افسرده‌خویی شخص می‌تواند از بعضی فعالیت‌ها لذت ببرد و یا با شنیدن اخبار مثبت مربوط به خود، تغییر فاز دهد و خلقش بالا بیاید)
  3. کاهش یا افزایش قابل ملاحظه وزن به دلیل کاهش یا افزایش اشتها به طوری که ۵ درصد تغییر وزن دهد.
  4. بی‌خوابی یا پرخوابی در تقریباً همه روزها.
  5. کندی روانی – حرکتی یا سرآسیمگی. کندی روانی – حرکتی مثل اینکه خیلی آهسته راه می‌رود یا زمان می‌برد تا لیوان آب را بردارد. مثل وقتی فیلمی را با سرعت پایین‌تر از سرعت واقعیش می‌بینیم.
  6. خستگی یا فقدان انرژی در تقریباً همه روزها. تقریباً همه بیماران افسرده، این نشانه را دارند.
  7. احساس بی‌ارزشی یا احساس گناه غیرمنطقی و نامتناسب. این عدم تناسب، گاهاً ممکن است به قدری زیاد باشد که از منظر شخص دیگر عجیب به نظر بیاید و نتواند هیچ رابطه منطقی بین احساس گناه مشخص و کاری که انجام داده یا مسیولیتی که برای خود قایل است پیدا کند.
  8. کاهش توانایی در تمرکز کردن یا تفکر کردن. بیماران افسرده این حالت را گاهی به شکل احساس خلاء در ذهن خود گزارش می‌کنند.
  9. افکار مربوط به مرگ یا خودکشی، چه فقط به آن فکر کرده باشد و چه برنامه‌ریزی و چه اجرا کرده باشد.

ملاک های تشخیصی افسرده‌خویی

برای تأیید وجود اختلال افسرده‌خویی، باید در یک دوره دو ساله اولاً خلق شخص اغلب موارد افسرده باشد و دوماً حداقل دو تا از شش نشانه زیر وجود داشته باشند.

  1. کاهش اشتها یا پرخوری. این ملاک با ملاک مشابه در افسردگی اساسی که اشاره به تغییر وزن ۵ درصدی دارد، متفاوت است. در اینجا تغییر وزن الزام نیست.
  2. بی‌خوابی یا پرخوابی
  3. خستگی یا کاهش سطح انرژی
  4. کاهش عزت نفس.
  5. تمرکز ضعیف یا قدرت تصمیم‌گیری پایین.
  6. احساس ناامیدی.

با توجه به ملاک‌های تشخیصی هر دو نوع افسردگی، واضح است که برای تأیید افسرده‌خویی ملاک‌های کمتری نیاز است و به همین دلیل، اختلال افسرده‌خویی فراوان‌تر از افسردگی اساسی است.

افسردگی چیست؟

اختلال ملال پیش از قاعدگی

اینکه آیا نشانه‌های منفی روانی و کج خلقی‌های قبل از قاعدگی در خانم‌ها، مصداق افسردگی هست یا نه و باید به عنوان بخشی از چرخه طبیعی بدن زن در نظر گرفته شوند یا نه، مورد توافق کامل نبوده ولی در نهایت با بررسی و تحقیقات مشخص شد که حدود دو درصد از خانم‌ها، در هفته قبل از شروع قاعدگی و حین آن و گاهاً چند روز بعد از پایان خونریزی، علایم جدی‌تری را تجربه می‌کنند که نیازمند مراقبت و مداخله بالینی است. به همین دلیل تجربه شدیدتر این نشانه‌ها را به عنوان یک اختلال، در نظر گرفته‌اند.

ملاک‌های تشخیصی ملال پیش از قاعدگی

دو گروه نشانه جداگانه تعریف شده که در مجموع پنج نشانه از ترکیب هر دو گروه نشانه‌ها، باید وجود داشته باشد. (یعنی از هر گروه نشانه‌ها، حداقل یک نشانه باید وجود داشته باشد)

بازه زمانی در نظر گرفته شده از هفته قبل از شروع قاعدگی تا چند روز پس از قطع خونریزی است.

گروه الف نشانه‌ها:

  1. ناپایداری عاطفی. مثل نوسانات خلقی، احساس غم یا گریه کردن ناگهانی، زودرنجی و حساس شدن
  2. عصبانیت و تحریک‌پذیری یا افزایش تعارض و مشاجره با افراد نزدیک
  3. خلق افسرده، احساس یأس و ناامیدی یا افکار خودسرزنشی.
  4. اضطراب و تنش درونی، یا احساس برافروختگی یا بی‌تابی

گروه ب نشانه‌ها:

  1. کاهش علاقه به بیشتر فعالیت‌ها. مثل شغل، تحصیل، ارتباط با دوستان، تفریح و سرگرمی.
  2. احساس ذهنی اشکال در تمرکز. (لغت احساس ذهنی تأکید بر غیرواقعی بودن این نشانه دارد)
  3. کمبود انرژی یا بی‌حالی یا خسته شدن سریع
  4. تغییر بارز اشتها به شکل پرخوری یا میل به غذاهای خاص.
  5. پرخوابی یا بی‌خوابی
  6. احساس خارج از کنترل بودن یا از پا درآمدن. (لغت احساس، تأکید بر غیرواقعی بودن نشانه دارد.
  7. علایم جسمی مثل حساسیت یا تورم در پستان، درد مفاصل یا عضلات، احساس ورم یا افزایش وزن

درمان افسردگی اساسی

درمان افسردگی اساسی، بدون دارو امکان‌پذیر نیست. به دلیل ماهیت فیزیولوژیک یا زیستی افسردگی اساسی، امکان درمان بدون دارو عملاً وجود ندارد.

روان درمانی هم در درمان افسردگی اساسی مؤثر است ولی برای مؤثربودن روان درمانی، نیاز به حداقلی از انرژی، انگیزه و تمرکز هست که در شروع درمان و بدون مهلت کافی برای اثرگذاری دارو (حداقل ۳ هفته)، این حداقل‌ها فراهم نیستند. در مواردی هم ممکن است نشانه‌های بیماری صرفا پس از یک دوره دارو درمانی برطرف شوند.

بعضی افراد متناسب با فصل و کم و زیاد بودن نور، خلقشان هم تغییر می‌کند. در چنین مواردی استفاده از «نور درمانی» مفید است (قرار گرفتن بیمار در محفظه‌ای که با مهتابی، نور خاصی را روی پوست بیمار می‌تاباند.)

در مواردی که افسردگی به درمان‌های دارویی مقاومت نشان می‌دهد، از شوک الکتریکی هم استفاده می‌شود. روش‌های جدیدتری هم مثل «تحریک عصب واگ» وجود دارند که در مرحله کارآزمایی بالینی هستند.

افسردگی چیست؟

درمان افسردگی پایدار (افسرده‌خویی)

در یک قاعده کلی، دارو درمانی روی اختلالات خلقی مؤثر است. اما متناسب با نوع اختلال سهم دارو کمتر یا بیشتر می‌شود. در افسردگی اساسی، دارو سهم بزرگ‌تری در درمان دارد ولی در افسردگی پایدار با اینکه عامل مهم و تعیین کننده‌ای است، ولی به تنهایی حلال مشکل نیست. علت این مساله، تفاوت در ماهیت و علت دو نوع مختلف افسردگی است.

عوامل متنوع و مختلفی در شکل‌گیری و تداوم افسردگی پایدار نقش دارند که می‌توان مهمترین آن‌ها را به چند دسته کلی تقسیم کرد. درمان عبارت است از رفع علت مشکل و با رفع علت، نشانه‌ها خود به خود محو می‌شوند.

نقش مشکلات و چالش‌ها در افسردگی پایدار

مشکل، مساله همچنان حل نشده‌ای است که به شخص تحمیل می‌شود و نمی‌تواند آزادانه انتخاب کند که نباشد.

چه خودش در به وجود آمدنش نقش داشته باشد و چه نداشته باشد. مثل بیماری، ورشکستگی، مشکلات زناشویی و مشابه این‌ها. اما چالش مساله‌ای است که خود شخص مستقیماً انتخابش کرده و به واسطه آن فشار روانی روی خود گذاشته است.

مثل کسی که همزمان با تحصیل و بدون ضرورت نیاز به کار، کار می‌کند. اگر توان جسمی و روانی‌اش پاسخگوی هر دو نباشد، باید یکی را حذف کند. اینکه امکان انتخاب وجود دارد، یعنی با چالش طرف هستیم.

یا کسی که در کسب و کار خود، بیشتر از توانش سرمایه‌گذاری می‌کند و توسعه می‌دهد. مهارت «اولویت‌بندی و حل مساله» ابزار لازم برای درمان افسردگی با علت‌های این چنینی است. (جهت مطالعه درمورد الگوریتم حل مسئله و مهارت اولویت بندی به قسمت مقاله ها مراجعه کنید .)

نقش باورها و الگوهای تفکر در افسردگی پایدار

ما همونطوری حس می‌کنیم که فکر می‌کنیم. احساس ما در مورد پدیده‌ای به نظر ما در مورد آن باز می‌گردد. وقتی فکر می‌کنیم زندگیمان خالی است یا فرصت‌هایمان از دست رفته، چه این نظر ما منطبق با واقعیت باشد و چه نباشد، واکنش احساسی ما غمگین شدن است و تداوم این افکار و احساسات ما را دچار افسردگی می‌کند.

«تفکر کمال‌گرا» رابطه پررنگی با افسردگی پایدار و اختلال اضطراب فراگیر دارد. منظور از کمال‌گرایی شیوه تفکری است که زندگی را مسابقه می‌داند و به موفقیت به چشم یک اجبار نگاه می‌کند نه انتخاب.

«تفکر عدالت محور» عادلانه بودن را قانون و تعهد خلقت و طبیعت می‌پندارد و در برخورد با موقعیت‌هایی که به نظرش عادلانه نبوده، دچار سرخوردگی و یأس یا خشم می‌شود.

(جهت مطالعه بیشتر، به قسمت مقاله‌ها، کمال‌گرایی، تفکر عدالت محور، مراجعه کنید)

به هر نسبت ما از طبیعت و منطق ساده جاری در آن فاصله بگیریم و قوانین جامعه انسانی را با قوانین اصیل خلقت معاوضه کنیم، به همان نسبت بیشتر به افسردگی نزدیک می‌شویم.

رابطه سبک زندگی و افسردگی

امروزه بیشتر از هر زمان دیگری می‌دانیم که اختلالات روانی، پدیده‌های جدا جدایی نیستند و بین آنها پیوستگی و رابطه یا همبستگی وجود دارد. علت‌های مختلف شکل‌گیری اختلالات روانی، زنجیره‌وار به هم متصل هستند و اغراق نیست اگر بگوییم، «سبک زندگی» اولین حلقه است که بقیه حلقه‌ها، از آن شروع می‌شوند. کار متوالی در شیفت‌های شب، ورزش نکردن، مصرف دخانیات یا الکل یا مواد، نمونه‌هایی از سبک زندگی ناسالم هستند. مهم‌تر از این‌ها فرهنگ فردگرایی غربی و ضعیف شدن ارتباطات خانوادگی، تجرد در سنین بالا و طولانی مدت، پرهیز از بچه‌دار شدن، زندگی در شهرهای متراکم و شلوغ با ریتم تند و استرس‌زا و … عواملی هستند که به عنوان یک متغیر بزرگ و تعیین کننده در معادلات روانی حضور دارند.

نشخوار فکری و افسردگی

نشخوار فکری، یعنی پرداختن و مشغول شدن به خاطرات یا افکاری در مورد گذشته که امروز دیگر اهمیتی در واقعیت زندگی ندارند، ولی در ذهن ما همچنان زندگی می‌کنند. این کاش و افسوس، کلماتی هستند که در شروع نشخوارهای فکری می‌آیند. تقریباً همه بیمارانی که از هر نوع افسردگی رنج می‌برند، نشخوار فکری می‌کنند. نشخوار فکری بیشتر از اینکه معلول افسردگی باشد، علت افسردگی است. (جهت مطالعه بیشتر، به قسمت مقاله‌ها، نشخوار فکری، مراجعه کنید.) تالیف از مسعود کرمی، روانشناس بالینی

اختلال دوقطبی چیست؟

افسردگی چیست؟

هماهنگی مشاوره تلفنی روانشناسی یا جلسه با روانشناس خوب در اصفهان

لطفاً به قسمت تماس با ما مراجعه کنید، یا روی لینک نوبت‌دهی کلیک کنید، اطلاعات مربوط به شماره‌های تماس و آدرس جهت مراجعه حضوری در شهر اصفهان، قرار داده شده است.

دیدگاهتان را بنویسید